ریشه در باد

پاسخ :

خسته نباشی! :)

پاسخ :

:))

پاسخ :

عاشق اگه به معنای رابطه عاطفی دو طرفه و جدی باشه نه!

پاسخ :

علیک سلام

پاسخ :

۱. زرشک پلو با مرغ رو بهتر از بقیه غذاها در می آرم. یعنی قابل قبول تره!

پاسخ :

۱. چون نه صبح سر کار بودم پست رو برا اولین بار توی زندگی وبلاگیم انتشار در آینده‌ش کردم! اما خب دیشب بعد فوتبال خوابم نبرد و فکر نمی‌کردم قانون سفت و سختی باشه و دو دوتا چهارتا کردم دیدم به جایی هم برنمی‌خوره همون دیشب منتشرش کردم. توبیخ شدیدی هم شدم با اینکه نمی‌فهمم دلیلش رو...
٢. اولین وبلاگم رو سال ٨٣ ساختم. اونم پرشین بلاگ. ولی خب حضورم اصلا مستمر نبوده.
٣. مهمه حفظ بشه. وبلاگ‌های قبلی رو هم که به دست خودم نابود کردم آرشیوشون رو حتی‌الامکان دارم.
۴. توی این وبلاگم: شامگاه ٢٧ اسفند...
۵. الان سر به تنش نیست اون پست!
۶. دقیقش رو نمی‌دونم. یه دونه پرشین بلاگ. سه تا بلاگفا که دومیه رو چندین سال داشتم و مهمترینش بود. اینجا هم تا الان چهار پنج تایی وبلاگ زدم! که اگه این کار رو نمی‌کردم تا الان موندنی نبودم.
٧. چون دوستای کمی دارم به ترتیب می‌رم به وبلاگ‌هاشون و اولویت‌بندی ندارم. آخه یا وقت دارم و می‌تونم همه رو بخونم یا ندارم و کلا سر نمی‌زنم!
٨. آره! دو سه تا وبلاگ هست خوشم نمی‌آد ازشون. هر ازگاهی از وبلاگ دوستام سری می‌زنم بهشون!
٩. زیاااااد...

راستی چرا از مراد ات نپرسیدی؟! می‌دونستم کجاست و چون نپرسیدی دیگه نمی‌گم!

پاسخ :

حس می‌کنم اعتقاد داشتن بهش از نداشتنش آرامش‌بخش‌تره. پس باور دارم که هست...
حس چی؟! جنسی که نه! ولی زمان مدرسه اونم توی خانواده‌ و شهر سنتی که داشتم از بس دختر ندیده بودم! به بعضی پسرای مدرسه کراش داشتم!
پیدا کردن یک کار بهتر و آرامش‌خاطر داشتن...
به کسایی که نباید رو دادم...

پاسخ :

علیک سلام
۱. اگه ازدواج کنم و زنم راضی نباشه! حالا چون این گزینه دور از دسترسه شاید گفتن اون رازی که قرار بود بگم. چون با اینکه دوستش ندارم بهش عادت کردم و هیچ رقمه نتونستم ترکش کنم!
٢. توی بچگی می‌گفتم بابام!
٣. هست که ندارم! ولی برای بوده گزینه‌های زیادی دارم برای گفتن. هرچند امیدم به آینده‌ست! به آدمای جدید و شاید اون قبلیا که دوباره برگردن و دوست بشن باهام!

پاسخ :

ایده‌آل اسمش روشه. کسی بهش نمی‌رسه... اما خب می‌تونن بهش نزدیک بشن.
اما اگه بخوام یک نفر رو اسم ببرم توی دوستای وبلاگیم. مامان لیلی پریسا خانوم رو از همه لایق‌تر می‌دونم. چون اولا انسان توانایی هستند و اهل صرف کردن فعل خواستن و دوم هم اینکه عاقل و بالغ‌اند و ایده‌آل‌هاشون قطعا منطقی‌تر و مطابق با توانایی‌هاشونه.

پاسخ :

ای بابا این چه جوابی شد! یعنی دوستان پست می‌گذارن تو وبلاگت رو آپ نمی‌کنی؟!
قطعا سوالی داری. پس خجالت نکش و بپرس!

پاسخ :

۱. چهارتا؟! یکیش اینکه می‌تونه جایگزین دفتر خاطرات باشه! دوم اینکه یک کنج خلوت پیدا می‌کنی که خودت رو خالی کنی با نوشتن! سوم کسب تجربه با خوندن یه عالمه آدم‌هایی که تفاوت‌های زیادی دارن باهات. و چهارم تنها شبکه‌ی اجتماعیه که در عین ارتباط دوطرفه می‌تونی حسابی روده درازی کنی و محدودیتی نداری برای نوشتن.
٢. شاید چون کمتر مغرور و خودشیفته‌ن.
٣. نکلیفش با خودش معلوم نیست. می‌خواد فیل رو سوار پراید کنه...

پاسخ :

نه!

پاسخ :

یادمه گفته بودی که ایشون مراد هستند و قطعا شما باید دنبالش بگردی!

پس ایشون هم توبیخ شدن :))

پاسخ :

خودم هم نمی‌دونم یکی دو باری سعی کردم اما دیدم حس نداره صدا و خوندنم. گفتم صبر می‌کنم تا وقتش.

همون فامیلیم رو صدا می‌زدند. مگه اینکه سال‌های معدودی شخصیت‌های تلویزیونی بودند توی سریال‌های طنز که لقبی داشتند و اسم کاراکترشون به اسم و فامیلیم نزدیک بود. فقط یکی دو سال اینجوری بود.

این سوال بود آیا؟! درخواست بود ها! هرچند به دلیل اینکه اختلاف سنی دارم با بچه‌های اینجا و دوران نوجوونیم اکثرتون به دنیا نیومده بودید قطعا با مدِ اون دوران آشنا نیستید و تیپ و قیافه‌م رو نبینید بهتره!

پاسخ :

قطعا آدم چه بخواد چه نخواد خودش مهم‌ترین شخص زندگیش هست. اما اینکه باورش کنی و باهاش رودررو بشی برای بعضیا مثل من سخته. هرچند با این وجود که کسی رو ندارم تا خودآگاهم اون رو مهم‌ترین شخص زندگیم بدونه، ولی سعی می‌کنم اون فرد خودم بشم.

پاسخ :

به صورت دو طرفه و جدی نه! هرچند سوشال فریند دختر زیاد داشتم اما هیچ وقت نشد که وارد یک رابطه‌ی عاطفی جدی بشم. همه‌‌ی دوستی‌هام همون اوایلش در نطفه خفه شدند!
نرگس من با سی و یک سال سن هنوز پسرم و در بین دوستانم تنها مورد!!! :))))

پاسخ :

می‌دونی همون نصفه نیمه رابطه‌هایی که داشتم هم کسایی بودند که خودشون اومدند جلو. یک قدم پیش گذاشتند و من ده قدم! کلا ابتدا به ساکن نمی‌رفتم سراغ کسی. تا سه چهار سال پیش علتش مغرور بودنم بود و اینکه خلا عاطفی نداشتم و بماند اصلا درکی نداشتم از رفتار دخترا و بالطبع حوصله‌شون رو! سه، چهار سال گذشته به استثنای این یک سال که اینقدر اتفاق‌های عجیب افتاد و دوران‌هایی مثل انزوا و دوری از تمام دوستانم، افسردگی، مشغله‌ها و دغدغه‌های زیاد رو پشت سر گذاشتم که می‌ترسیدم از نزدیک شدن به همه‌ی آدم‌ها خصوصا دخترها با وجود خلا عاطفی شدیدم. این یک سال اما تمایل داشتم به رابطه. ولی جبر زمانی و مکانی اجازه نداد! غریب و تنها افتادم یک گوشه ازین دنیا!

پاسخ :

1. یادم نمی‌آد والا. ولی سال 83 بود که سر یک سرچ ساده به یک وبلاگ برخوردم که یک خانوم 27 ساله داشت روزمره‌هاش رو می‌نوشت. 17 ساله بودم و اینقدر جالب بود برام که خودم هم رفتم سراغ وبلاگ.
2. الان نه زیاد. شاید فقط رادیو قرمز رو گه گاه که اونم خیلی کوتاهه. ولی چند سال پیش خیلی گوش می‌کردم و تمام قسمت‌های سری اول رادیو روغن حبه‌ی انگور و رادیو چهرازی رو گوش کردم با یه سری پادکست دیگه که اسمشون دقیق یادم نیست!
3. با اینکه سخته اسم یک نفر رو جدا کردن ولی ایرانی آقا: شهاب حسینی. ایرانی خانوم: لیلا حاتمی. خارجی آقا: Johnny Depp. خارجی خانوم: Audrey Tattoo
4. سخته! ولی احتمالا یک کشور چند فرهنگی مثل آمریکا، کانادا یا استرالیا باشه.
5. در این حد می‌دونم که فهمیدم خیلی جاها وجودش رو نداشتم کاری رو که دلم می‌خواست انجام بدم!
6. یه توقف موقت در جهنم و بعد بهشت!
7. آره. چون اعتقاد نداشتن بهش یه خورده سخت می‌کنه زندگی و تحمل خیلی چیزا رو برام! اینجوری یه راه دررویی هست!
8. اصغر فرهادی فیلم‌نامه‌ش رو بنویسه. نولان کارگردانی کنه! و جانی دپ هم بازی!
9. ریشه در باد !!!

پاسخ :

10. آره خیلی خوبه :)
11. هایده رو تا باز هم بخونه!
12. زودتر کلک این دنیا رو می‌کندم!
13. یک کتاب بود از یه نویسنده‌ی ایرانی اسمش هم بازگشت شازده کوچولو بود به گمانم چند صفحه‌ش رو خوندم و خواهر مادرش رو آوردم جلوی چشمای نویسنده! آهنگای متال! تابور! یه فیلم ایرانی و مزخرف... که فیلمسازش ادای خاص بودن رو در آورده بود.
14. گلابی! واقعا توی شناسنامه‌ی یه عده هست ها!
15. کشتی!
16. احساس خوشبختی کنم! احساس خوشبختی کنم! احساس خوشبختی کنم!
17. یه خونه‌ی کوچولو می‌خریدم. بقیه‌ش رو هم با همون خورده‌هاش کارت به کارت می‌کردم به حساب محک!
18. صورت یک دوست تازه. که نه احساس غریبی کنم و نه زیاد دلبستگی داشته باشیم به هم. یه موزیک ملودیک و لایت.
19. رسوایی! اگه منظورش شخص و شی حقیقیه. رئیسم!
20. بچه بودم آره!
21. اسهال بودم و کاری رو کردم که نباید! :))))
22. خب گفتم توی مورد بیست یه موردش رو. رسوایی، بی‌پولی، بی‌اعتنایی دیگران...

پاسخ :

23. پشتم رو خالی کردن از طرف دوستای نزدیک! خیانت توی یک رابطه‌ی عاطفی! و فوت نزدیکان...
24. دوست تهی هستی و اگه نبودی بلاکت می‌کردم با اون کامنت اولت :))))
25. اگه در تواناییم باشه حتما حتما. نباشه هم سعی می‌کنم راضیتون کنم!
26. توی همین وبلاگ‌نویسای بیان که می‌شناسم هست کسی که مزخرفه و آشغال. ولی نمی‌دونم مزخرف‌ترین و آشغال‌ترین و بی‌شخصیت‌ترین هم هست یا نه!
27. نه بابا!
28. (آب پرتقال) (چیپس) (گلابی) (طالبی) (خدا) (بین این دو مرگ نمی‌تونم یکی رو انتخاب کنم! اگه زمین‌گیر نشده باشم مرگ در بستر وگرنه اون یکی) (آبی) (گوگل) (بلاگفا) (قرمه‌سبزی) (املت) (آواز) (مداد) (نامه) (چپ) (سفید) (مشکی) (فوتبال) (پینگ پنگ) (سلامتی) (فیس‌بوک) (فتوشاپ! اون یکی چی هست؟!) (ویندوز) (شیراز) (عطر) (مانتو) (فایرفاکس) (جوجه) (سالاد) (تار) (موبایل)

پاسخ :

29. اگه منظورت این بود که پشمام فر بخوره؟! اولیش برد تیم ملی ایران جلوی تیمای قوی توی جام‌جهانی! دومیش یه تغییرات سیاسی بزرگ توی مملکت! سومیش برنده شدنم توی یک قرعه‌کشی!
30. ده سال به عمرم اضافه بشه که چی بشه! همون عقب برگردم.
31. زبان بین‌المللی دنیا رو یک زبان اختراعی قرار می‌دادم مثل اسپرانتو! تقسیمات سیاسی رو عوض می‌کردم و کشورها رو هم به حالت استان و ایالت درمی‌آوردم و دنیا رو به صورت فدرالی اداره می‌کردم.
32. از سال 83 ولی نه به صورت مستمر. بینش سال‌ها وقفه بوده گاها.
33. قوی شدن از هر نظر...
34. ASUS
35. یکی اونم: LG
36. کلا خیلی وقته ورزش نمی‌کنم. ولی برای دیدن فوتبال.
37. نه!
38. ترسو. نامرد. ابله و ...
39. حساس بودنم در مقابل رفتار نزدیکان...
40. قبلنا بودم اونم شدید... الان نیستم زیاد
41. 300 سال بهتر بود!

پاسخ :

42. لذت فیزیکی و جسمی یا روحی و روانی! فیزیکی اینه که یکی ماساژم بده یا نوازشم کنه! روحی و روانی خوشحالی دسته جمعی.
43. آره بابا زیاد!
44. نه! عمرا بتونه!
45. احتمالا خواهرم...

46. 1.پریسا مامان لیلی، 2.یاسمن، 3.خانوم میم، 4. هلما، 5.حریر، 6.پری دریایی، 7. تهی، 8. آنه شرلی، 9.سارا، 10.پریچک، 11.شباهنگ، 12.نرگس، 13.گلچهره، 14.یلدا خانوم، 15.مریم.ک 16.گمنام 17.لیلا 18.مسی ریکا 19.جولیک 20. بیست و دوی فوریه  بازم بود دیگه گفتی بیست تا! خدا رو شکر به اونایی که بدم می آد نرسید هرچند اسمشون توی ذهنم بود!!!

47. خجالت نمی‌کشی اینجا با کسایی در ارتباطی که این همه ازت کوچیک‌ترن؟! خجالت که نه ولی بعضی وقتا پشیمون می‌شم!
48. معنی خاصی نداره. در کنار هم بودن و بی خیالی طی کردن خیلی چیزا باید باشه که نیست.
49. متنفرم ازین کار...
50. زیاد دوست ندارم.
51. چون مهم نیست!
52. بستگی داره وقتم خالی باشه یا پر. خالی باشه زیاد وقت می‌گذارم برای خوندن بقیه.
53. اصن یادم نمی‌آد!
54. یعنی دیگه مخم نمی‌کشه! شاید یه سفر با همکلاسیا دوران دانشگاه به جیرفت و بم و کرمان. خیلی خوش گذشت.
55. آره!
56. اگه قول بدی دیگه اینجوری به ف... ندی مخ من رو آره!
57. گل یاس!
58. تو می‌تونی!
59. تکراری نیست؟! از سال 83

پاسخ :

مادر:دلسوز - فرزند:تف بالای سر - دختر:عشق - هندونه:دروغ گو! - خنده:شادی - موسیقی:آرامش - غذا:شکم - کشتی:سفر - کاراته:ژاپن - جتگل:مخوف - بوی مستراح:تهوع- کتاب:کاغذ! - خودکار:آبی! - شکلات:کاکائو - موبایل:ارتباط - نامه:دوست - گریه:اشک - حریر:لیلا! - دستمال:دماغ! - بارون:شیشه ی پنجره - هاتف:پرچونه! - دروغ:خیانت - ریا:حاج آقا! - دین: دستمایه - تتلو:ربیسی - عطر:فرانسه - کوچه:اقاقیا - آسمون: ابر - احسان خواجه امیری: میوه‌ی ممنوعه! - همایون شجریان : سحر دولتشاهی! - مهران مدیری: دیوث! - علی دایی:خودخواه - محسن تنابنده: نقی! - سیروس مقدم:سریال - علیرضا طلیسچی: کی هست؟! - مدونا: رفیقم محمدحسین - پازل بند:میثم ابراهیمی - تابلو:نقاشی - روانشناسی:مشاور - وبلاگ:پست صوتی - ریشه در باد: خودم - چراغ:(مجله) چلچراغ -  عشق: معشوق - کوکولا:خوشگوار! - پفک: چی توز! - دوست: مرام - بادگاری: هدیه - تمشک: کارتون های دوران بچگی! - لواشک: ترش - تنبک: رقص - کلاس: مدرسه - گوشت تلخ: دماغو! - غرور: تعصب! - خدایا غلط کردم توی صندلی داغ شرکت کردم :((( ورزش:تربیت بدنی 2 - بدمینتون: پارک لاله! - پارو: برف - کیبرد: موس! - تلگرام: کانال! - نظر: کامنت - جنگ: دعوا - دلار:آمریکا - لال: کر - فرمول: شیمی - نقاشی: آبرنگ - حمید هیراد: دزد - سرقت ادبی: کتاب! - حاشیه: متن! - مار: سال 68 ! - هدیه: کادو - خودکشی: گذشته - چای: قند - بدهکار: وام - چالش: مانکن! - صندلی داغ: غلط کردن! - سوالای من: عذاب دنیوی!

پاسخ :

خب گفتم توی دوستام دختر زیاده شاید به این علت خب ولی رابطه‌ی عاطفی جدی نداشتم!

پاسخ :

1. چرا نشستم سوالای این هاتف رو دونه دونه جواب دادم؟ چون مازوخیسم دارم احتمالا!
2. دو برادر، یک خواهر
3. نه هیچکدوم :((( داغ دلم رو تازه کردی...
4. دقیق نمی‌تونم بگم. ولی بعد دانشگاه قبول شدن و رفتن به خوابگاه تایم‌های محدودی با خانواده زندگی کردم. اما خب یک ساله کاملا تنها زندگی می‌کنم.
5. چند بار دیدم رفتاری خیلی بزرگتر از سنت نشون دادی و واقعا خوشم اومد ازت. و اینکه یه خورده زیادی از درس و مدرسه می‌نویسی. هرچند این عیب از تو نیست. من چون خیلی فاصله گرفتم از اون دوران نمی‌تونم خوب درکت کنم و ارتباط برقرار کنم باهات.

پاسخ :

:))))

این درخته منظورته؟ البته آواتار قبلی وبلاگم که عکس خودم بود همون آواتار فعلی توئیترمه. اگه من اون یکی نبودم بازم اشکال نداره آی دیم رو می‌دم فالو کن من رو :)))

پاسخ :

:)

پاسخ :

سن سی سالگی برای خودم و خیلی از کسایی که می‌شناسم یه جور نقطه‌ی عطف بوده. خیلی تغییر کردم. شاید اگه اتفاقات چند سال اخیر نبود برای منم خیلی بهتر پیش می‌رفت. حرفشون رو یه جورایی می‌پذیرم چون از سی تا چهل هم هنوز قدرت و نشاط جوونی رو داری و هم پخته‌تر و معقول‌تر شدی. ولی خب هم نسلای من خیلیاشون درست و حسابی جوونی نکردند و شاید سردرگم‌اند و مثل قدیمی‌ها لذت نبرند از این سن.
من فعلا زیاد راضی نبودم ازش. احساس عقب افتادگی می‌کنم!

مگه چند سالته؟!

پاسخ :

علیک سلام :)

1. چون از چالش‌های وبلاگی اگه وقت و حوصله داشته باشم استقبال می‌کنم!
2. واووو. خیلی گنگه برام و اصلا خوب نیست برای آدمی به سن من...
3. کاملا مثبته! مورد سراغ داری پیشنهاد بده :)))
آره حتما ازدواج می‌کنم چرا که نه.
نه سنتی خوبه نه صنعتی!!! (منظورم دوست دختر دوست پسریه!) باید یک ترکیبی از این دو باشه!
خانواده‌م دیگه کاری به کارم ندارن :))) ولی اگه خیلی مخالفت کنند اولش یک بازنگری می‌کنم و اگه نتونستم متقاعد بشم حتما مقابله خواهم کرد باهاشون!
4. خواهرم قبلنا چون خیلی نزدیک‌تر بودیم به هم. ولی خب دور شدم از فضای خونواده.
5. انتخاب شهر کنکور ارشد و به شدت پشیمانم ازش!
6. واسه دوستای نزدیکم توی دنیای حقیقی زیاد فداکاری می‌کنم. مثلا یه مورد فان‌اش! از یه دختری خوشم می‌اومد. دوستم هم بهش علاقه داشت. کنار کشیدم هرچند اون دوتا هم به جایی نرسیدن! اما بزرگترین ازخودگذشتگیم قطع رابطه بی‌دلیل با دوستای دور به خاطر دوستای نزدیک بوده.
7. امیدوارم بشم!
پدری که نه خیلی دور بشه از بچه‌ش و باهاش غریبه باشه نه اینکه بیش از حد نزدیک بشه طوری که بچه نتونه بهش تکیه کنه و اون ابهتش بریزه.
دختر بیشتر دوست می‌دارم! بابا شدن و دخترداشتنش فقط :))
سه چهار تا دوست دارم. ولی با این سن و دیر ازدواج کردنم یکی دو بچه احتمالا اونم اگه بشه داشته باشم!
8. چه سوال سختی! شاید شبیه ملودیکا یا سازدهنی به خاطر سادگیم!
9. نه اصلا...

پاسخ :

10. احتمالا هیچ کدوم چون با آب و هوای هر سه مشکل دارم! ولی خب با جنوب اوکی ترم :)
11. فعلا که فیروزکوه‌ام و شهری به جز تهران و زادگاهم مشهد! اما خب خیلی تخیلی اگه نگاه کنیم، شهرهای آمریکا رو دوست دارم! خصوصا شهرهای ساحلیش مثل لس آنجلس و میامی و ... . توی ایران هم برام فرقی نمی‌کنه. فقط شهره زیاد جمعیت یکدست و خاص نداشته باشه که احساس غربت کنم!
12. سفر خارجی فقط عراق رفتم! اونم به دلایل زیارتی! اما دوست دارم اروپا رو بگردم. مثل فرانسه، ایتالیا و اسپانیا
13. جهانگردی اگه پول داشته باشم. چون فضای واقعا متفاوتی رو تجربه می‌کنی.
14. یکی از باگ‌های زندگی من هدیه گرفتنه. چون خیلی کم گرفتم و اگه هم کسی داده بیشتر توی ذوقم خورده! ولی یه یک ریالی عربستان رو مادربزرگ خدابیامرزم که عاشقش بودم و اون هم همینطور وقتی بچه بودم و از سفر مکه برگشت در کنار سوغاتی‌هاش بهم داد که هنوز دارمش و بهترین هدیه بوده برام.
15. بستگی داره جنگ با کی باشه و علت شروعش چی‌ باشه!
16. لباس گرون کت شلوارم در حدود سی صد تومن! که آشنا بود و مدل ارزون برداشتم! کلا جنس گرون نمی‌خرم. و خب گوشیم که هشتصد تومن پول خورد. البته یک بار برای یک دوست یک هدیه‌ی خاص با واسطه از آمریکا خریدم که حدود دویست و پنجاه تومن آب خورد! اونم با دلار سه هزار و پونصدی!
17. زندگی یه دور هم بودن باید باشه اونم بدون بدو بدو حرص خوردن. اما خب نیست و شده یک مسابقه‌ی دویدن توی یک لوپ و حلقه. مثل خر آسیاب!
انسان‌ها به دنیا می‌آن تا قدر اون دنیای جاوید دیگه رو بدونن با سرگذشتی که اینجا می‌کشن!
18. اینجا یه خورده فرق دارم با دنیای واقعیم. راحت‌تر و حساس‌ترم! نمی‌دونم چرا! ولی اینکه شبیه حرف‌هام باشم رو نمی‌دونم دقیق!
سعی می‌کنم عمل کنم ولی سخته... بماند که آرمان‌هام هم خیلی دور شدند ازم...

پاسخ :

19. آبی ام اونم از نوع تیره! شما دخترا بهش چی می‌گید؟!!! نیلی؟! حالا جدای که دوستش دارم چون هم شخصیتم محکمه توی دنیای واقعی و هم آروم.
20. آره. زیاد بودند...
21. دانشگاه با همکلاسیام رفتیم یه سفر به بم و جیرفت و کرمان. چون از شانس خوبم خیلی از همکلاسیام جزو بهترین دوستام هنوز هم هستند خیلی خاطره‌ی خوبی شد برام. زمانش هم برا سال 87.
22. مخلوطی از این دو! ولم کنند درونگرا و مجبور باشم برون گرا!
23. همون ارشدش رو هم نصفه کاره ول کردم. شاید اگه می‌گرفتمش ادامه می‌دادم. ولی خب کلا جدا شدم از اون فضا و دیگه سن‌ام اجازه نمی‌ده. کارشناسی کشاورزی-آب خوندم که کار الانم هم بهش مرتبطه و ارشد داشتم هواشناسی-کشاورزی می‌خوندم.
24. نه زیاد... چون دور شدم ازشون نتونستم به وظایفم خوب عمل کنم. همون موقع هم که دایم پیششون بودم به خاطر اختلاف دیدگاهم به زندگی زیاد نزدیک نبودم بهشون.
25. فیس بوک رو خیلی دوست داشتم قدیما. اما الان خب اینستا رو بیشتر دوست دارم. چون غیر از بلاگرهایی که اونجا دارمشون بقیه همه یه نشونی توی دنیای حقیقیم داشتند. بماند که با خبر می‌شم از احوال آدمایی که سال هاست ندیدمشون. اونم بدونم مکالمه!

پاسخ :

فقط حرصم می‌گیره از اون دو اسم وبلاگی که بدم می‌یاد ازشون و در واقع اسم اونا رو باید می‌نوشتم چون زودتر به ذهنم اومدن ولی خب تخلف کردم و گذاشتم اگه بیست تا از دوستام رو نتونستم بنویسم اسم اونا رو بیارم!!!

پاسخ :

علیک سلام
1. قدیمی‌ترین برمی‌گرده به دو سال و نیمه‌گیم و روز به دنیا اومدن داداش اولیم.
2. شاید! مثل بالارفتن‌هام از درخت‌های حیاط خونه‌ی مادربزرگ‌هام! یکی انجیر داشت خونه‌شون و یکی بِه!
3. سخته سوالات! ولی به گمانم در برخوردم با آدمای مجازی زیاد پیش اومده!
4. خب دنبال زبان یاد گرفتن و ترانه‌ سرودن نرفتم هر چند هنوز بی‌‌خیالشون نشدم و می‌خوام یک روز پی اشون رو بگیرم!
5. آره بابا. خصوصا توی این زندگی در تنهایی! خصوصا مواقعی که احساساتی شده باشم. حالا اون احساس می‌تونه، شادی باشه، عصبانیت یا ...
6. خب این موقعیت اجتماعی احتمالا شرایط اقتصادی رو هم پوشش می‌ده درسته؟! اگه اینجوریه دوست داشتم پژوهشگر می‌شدم و در یک زمینه‌ی علمی ( از نوع انسانیش) یا فرهنگی و هنری می‌رفتم و حسابی مطالعه و بررسی می‌کردم.
7. (5) که پنج نوشتیش اون قدر که عصبانی بودی موقع نوشتنش :))
والا دروغ گویی پسرها فقط یه زمان بیشتره اونم در مواجهه با شما دخترهاست! وگرنه بین خودشون بسیار صادق هستند طوری که شما دخترا بین خودتون اصلا نمی‌تونید باشید! دیگه یه سری غرایز از انسان‌های اولیه مونده هنوز توی مردها که فکر می‌کنند دختر شکاره و اون‌ها شکارچی و به هر روشی باید صیدشون رو به دست بیارن!

پاسخ :

8. (6!) حسود نبودن و حس رقابت نداشتن رو خیلی فرق دارم با بقیه!
9. (7!) آره. خیلی وقتا...

قربانت. منم ازت ممنونم.

پاسخ :

به ما که رسید وا رسید :/

پاسخ :

نه دیگه صندلی داغ حداقل یک سال باید فاصله باشه بینش!

پاسخ :

اهل مشهدم ولی ساکن فیروزکوه!

پاسخ :

:))

پاسخ :

خب نمی تونم بگم کتاب! چون بیشترین هدیه ای که گرفتم کتاب بوده و اونم کتابی که اصلا با روحیات و عقایدم سازگار نبوده و توی ذوقم خورده. ولی شخصا از وسایلی که بشه یه گوشه نگهش داشت تا زمان های طولانی و به یاد اون دوست بود خیلی دلم می خواد کادو بگیرم. خیلی هم مشخص تر جعبه های موسیقی کوچولو که دستگیره ش رو می چرخونی و آهنگ می زنه :) و شبیه به اینجور چیزا از نوع پسرونه ش! حالا اگه یک اثر هنری هم باشه که خود اون دوست تهیه ش کرده باشه که لطف خاص خودش رو داره!

پاسخ :

نه والا. حوصله نداشته باشم می گم.