در تمام زندگیم حتی اون مقطع افسردگی شدیدم همیشه توی وجودم امید، و اینکه یه روز خوب میآد همراهم بوده.
که اصلا اون افسردگیه که بعد از چندتا شکست تقریبا هم زمان توی زندگیم به وجود اومد اونم از حیث عاطفی، تحصیلی، کاری، اقتصادی و حتی اجتماعی (واقعا یادم نمیآد ترتیب زمانیشون رو و اینکه کدوم یکی روی کدوم یکی دیگه تاثیرگذار بوده) فقط با امید رفع الرجوع شد. افسردگی و انزوای وحشتناکی که توی یکی از بهترین دوران از ایام جوونی و زندگیم اتفاق افتاد و بد هزینه دادم بابتش ولی با دل خوش کردن به اتفاقات بهتر کم کم خودم رو جمع و جور کردم و پله پله بهتر شد حال و روزم. اونم تنهای تنها بدون کمک کسی...
اما این روزا با اینکه هیچ کدوم از اون مشکلات رو ندارم ولی هیچ امیدی هم نمونده برام واسه آینده. و اصلا دیگه حتی تصور و خیالپردازی آرزوهام هم از ذهنم پریدن. که آرزویی ندارم... شدم یک ربات و حتی خوب بودن با دیگران فراتر از اون چیزی که هستم هم کمکم نکرد. که دیگه وحشتناک به آدما بدبین شدم و اعتمادم رو بهشون از دست دادم... خصوصا دوستام...